عمده ترین عامل تعیین کننده درهر شیوه تولید،در تحلیل نهایی مبنای اقتصادی آن است .مارکسیزم این مساله را توضیح داد و با این دستاورد ، نیاز و اهمیت مطالعه نیروهای مولده و روابط تولیدی را برای درک ویژگی های هرشیوه تولید عیان ساخت. شیوه های تولید و به عبارت دیگر هر ساختار اجتماعی - اقتصادی بر همخوانی زیربنای اقتصادی و روبنای ایدئولوژیک ناشی از آن مانند دولت، ،سیاست، قانون، فرهنگ و مذهب استواراست. برای درک درست از همخوانی زیربنای اقتصادی با وجوه گوناگون اقتصادی-ایدئولوژیک - سیاسی- اجتماعی، رویکرد دیالکتیکی به رابطه زیربنا و روبنا ضروری خواهد بود.
شیوه تولید سرمایه داری نیز مبتنی بر همخوانی زیربنای اقتصادی سرمایه داری با روبنای آن است که طی توسعه تاریخی برپایه زیربنای اقتصادی شکل گرفته است . درست است که زیربنا تعیین کننده است اما این موضوع نباید بصورت رابطه اییک سویه دیده شود وگرنه از واقعیت فاصله می گیریم . زیرا پدیده های روبنایی بصورت منفعل توسط زیر بنای اقتصادی تعیین نمی شوند، بلکه رابطه ای دیالکتیکی برپایه کنش متقابل بین زیربنا و رو بنا وجود دارد. دولت، ایدئولوژی و سایر نهادهای روبنایی تنها با زیر بنای اقتصادی تعیین نمی شوند بلکه متقابلا بر آن تأثیر گذاشته و سرعت، جهت و وجوه دیگر اقتصاد را تغییر می دهند. نقشی که ایدئولوژی و نهاد های عقیدتی و باورساز برای حفظ قدرت بورژوازی ایفا می کنند به همان میزان نقش دستگاه های سرکوب گر دولت بورژوایی حیاتی و لازم است .
این واقعیت تحت شرایط استبدادی رو به رشد در بسیاری از کشورها که ناشی از بحران کنونی سرمایه داری است، اهمیت بیشتری مییابد. جنگ های امپریالیستی منتج از بحران نظام سرمایه داری به شکل جنگ جهانی سوم پراکنده بطور منحصر بفرد خاص این دوران گسترش مییابد و همراه با آن جنگی دیگر در جبهه ایدئولوژیک در حال قدرت گرفتن است. تحولاتی که توسط اردوغان در فاصله انتخابات ۷ ژوئن و انتخابات اول نوامبر (۲۰۱۵) سازمان داده شد، زمینه استقرار دولت استبدادی بورژوایی در ترکیه را فراهم آورد. روند استبدادگرایی توسط دستگاههای سرکوب گر دولتی و درکنار آن با حمله ایدئولوژیک تمام قوا توسط سازمان های تبلیغاتی وباورساز سرمایه داری سرعت گرفت. این تحولات که مستقیما زندگی توده های وسیع کارگران را تهدید کرده است، در شرایط کنونی جنگ های امپریالیستی اهمیت بدون چون و چرای سازمان های ایدئولوژیک را بخوبی نشان می دهد.
اهمیت دستگاه های ایدیولوژیک و باورساز
سودآوری سرمایه داری ریشه در طبیعت رابطه کارفرما و کارگر دارد که بنیاد اقتصادی سرمایه داری بر ان استوار است. این امر در روابط مالکانه سرمایه داری نهفته است که نیروهای مولد را به بردگان دستمزد بدل می کند. درواقع آنچه زندگی اجتماعی را شکل داده نیروهای مولد سرمایه داری ، روابط تولید سرمایه داری و استثمار ناشی از آن هستند . این عوامل دولت بورژوایی، قوانین بورژوایی و ایدئولوژی بورژوایی که عناصر روبنایی سرمایه داری هستند را تعیین کرده اند . همه این عوامل روبنایی در طی زمان شکل گرفته اند تا تداوم روابط تولید و مالکیت سرمایه داری را تضمین کنند.
در جامعه سرمایه داری فروش نیروی کار توسط صاحبان آن به مالکان وسائل تولیدیک معامله تجاری نابرابر است . قدرت مافوق اقتصادی دوران گذشته جای خود را به قراردارهای نابرابر بین کارگر و کارفرمادر جامعه سرمایه داری داده است. بنابراین در جامعه سرمایه داری کارگران بزور شلاق در محل های کار استثمار نمی شوند بلکه به علت روابط حاکم سرمایه داری کارگران برای امرار معاش وادامه حیات خود ناچاربردگان دستمزد خویش می شوند.
با توسعه سرمایه داری فضای سیاسی و اجتماعی دستخوش تحولات عمده ای شده است. جوامع سرمایه داری در طی تاریخ نظام بورژوایی حاکم عموما شکلی از دولت پارلمانی بورژوازی را اختیار کرده اند و بدین ترتیب بیشتر جوامع با آنچه ما امروز دولت های بورژوا دموکرات می نامیم اداره می شوند. با این حال دولت در سرمایه داری به عنوان یک نظام طبقاتی، به هر شکلی ( شامل دموکراسی بورژوایی) نوعی دیکتاتوری برای حفظ رابطه استثمار گرانه سرمایه دار و توده کارگران است. سرمایه داری با استفاده از دستگاه های سرکوب و دستگاههای ایدئو لوژیک حکومت خود را حفظ می کند. با توسعه و گسترش سرمایه داری نقش دستگاههای ایدئولوژیک در بازتولید روابط سرمایه داری افزایش مییابد. امروزه در همه کشورهای سرمایه داری دولت با کنترل و بکارگیری فن اوری های جدید از اعمال و گسترش ساختارهای ایدئولوژیک و باورساز نهایت استفاده را می برد .
به عنوان یک اصل کلی، نظامی که قادر به بازتولید شرایط تولید و روابط اجتماعی و مادی لازمه حیات خود نباشد نمی تواند دوام بیاورد. به این ترتیب سرمایه داری نیز تا زمانی که شرایط تولید سرمایه داری را بازتولید کند می تواند به حیات خود ادامه دهد.آنچنانکه مارکس در کتاب سرمایه به تفضیل توضیح داده است، روند تولید سرمایه دار روند بازتولید وسایل تولید و نیروی کار است . وسایل تولید(کار بی جان) در حال حاضر تحت مالکیت سرمایه داری است اما در مورد نیروی کار (کار زنده) نمی توان چنین گفت . کارگران ماشین نیستند و به عنوان انسان قادرند که بر علیه شیوه تولید سرمایه داری به پا خیزند.
خیزش کارگران همیشه سرمایه داران را تهدید می کند و همواره دستگاههای سرکوب گر برای اعمال فشار بر کارگران به کار گرفته می شوند. اما سرمایه داری قبل از آنکه خطر جدی شود برای حفظ نظام و کنترل توده ها نیاز به روش های پیش گیری ( سازوکار های ایدوئولوژیک ) دارد. به طور خلاصه تداوم شیوه تولید سرمایه داری بدون بازتولید روابط سلطه گر آن امکان پذیر نیست. و در این رابطه سرمایه داری به همان اندازه به ابزارهای ایدئولوژیک نیاز دارد که به دستگاههای سرکوب. می توان گفت که حکومتی که نتواند سلطه اندیشه و ایدئولوژی بورژوایی بر اذهان طبقه کارگر بطور خاص و توده مردم بطور عام را تضمین و بازتولید کند نمی تواند بر جای بماند. بنابراین باید ابزارهای سلطه دولت بورژوایی را به عنوان یک مجموعه ببینیم تا بتوانیم سازو کاری که ضامن فرایند تولید سرمایه داری است را دریابیم.
دولت سرمایه داری خود ابزار سرکوبی است که حاکمین بورژوا علیه توده کارگران بکار می گیرند. دستگاههای سرکوب دولتی شامل پلیس، ارتش، دادگاههای و امثال انهاست. دستگاههای باورساز و ایدئولوژیک گستره متنوعی از نهادهایی چون آموزش، دین، قانون، سیاست، رسانه ها، فرهنگ، خانواده و ..را در بر می گیرد. دستگاههای سرکوب گر فضای عمومی را کنترل می کنند در حالیکه دستگاههای ایدئولوژیک به فضاهای خصوصی جامعه نفوذ می کنند از اتحادیه های طرفدار نظام تا احزاب سیاسی، از سازمان های متنوع جامعه شهری تا نهاد خانواده، همه باورهای بورژوایی حاکم را با سلام و صلوات بازتولید می کنند. دستگاههای سرکوب از اعمال زور برای خدمت به نظام حاکم و تضمین تداوم آن استفاده می کنند و دستگاههای ایدئولوژیک با همان اهداف باور سازی را به کار می گیرند.
ایدئولوژی به معنای کلی، نظام باورهایی است که بر ذهن افراد یا گروه ها در یک جامعه حاکم است. مارکسیزم نشان داد که طبقه ای که نیروهای مادی جامعه را تحت کنترل دارد، بر نیروهای فکری جامعه نیز حکومت می کند. طبقه مالک نیروهای تولیدی، تولید فکری جامعه را نیز دراختیار می گیرد. بنابراین، باورهای حاکم در جامعه به طور کلی باورهای طبقه حاکم است. در جامعه ی بورژوایی هدف اصلی دستگاه های ایدئولوژیک، تضمین نفوذ نظام باورهایی است که بازتولید روابط تولید سرمایه داری را امکان پذیر میسازد. به عنوان مثال، نظام آموزش و پرورش سرمایه داری علوم انسانی را با منافع نظام و نیازهای فرایند تولید سرمایه داری شکل می دهد. بر این اساس، بعضی ها آموزش می بینند که بوروکرات ها و مدیران بلند پایهی نهادهای دولتی و شرکت های سرمایه داری بشوند، و میلیون ها نفر دیگر به اجبار بعنوان بردگان دستمزد با کیفیت مورد نیاز فرایند تولید سرمایه داری به بازار کار رانده می شوند.
نظام آموزشی بجز دادن اطلاعات و آموزش تکنیک ها در سطوح مختلف آموزشی ، ذهن دانش آموزان را پذیرای قوانین مورد نیاز برای ادامه حاکمیت سرمایه داری می سازد و اخلاقیاتی را اعمال می کند که متضمن منافع این نظام باشد. مؤسسات مذهبی و خانواده نیز هم اینگونه عمل می کنند. با توجه به این امر، فرآیند بازتولید سرمایه داری نه تنها بازتولید نیروی کار از جنبه کیفی و فیزیکی است بلکه روندی است که اسیتلای ایدئولوژی حاکم بر توده ها را ضمانت می کند . در این میان نقش بزرگ احزاب سیاسی و رسانه های جمعی شناخته شده است . اما باید توجه داشت که مهمترین نهاد های ایدئولوژیک، مدرسه و خانواده هستند که جهان بینی و عادت ها را ازدیدگاه منافع نظام بورژوایی از درون گهواره و آموزش ابتدایی در ذهن افراد کاشته و پرورش می دهند.
ساخت روان جمعی ( مهندسی افکار)
یکی از مهم ترین کارکردهای دستگاههای ایدئولوژیک تولید باورها، عقاید، نظرات ، دروغ ها و تصاویری بنفع بورژوازی است . تبلیغاتی که این تولیدات را پخش می کند بخشی از جنگ روانی ست که برای اداره کردن دریافت ذهنی توده های مردم حیاتی است و امکان می دهد که روان جمعی را در قالب مورد نظر شکل دهند. وقتی باورهای مردم زیر باران تبلیغات بورژوایی شکل می گیرد و آنها از منابع واقعی اطلاعات دور نگاهداشته می شوند مردم ممکن است حتی چیز هایی که قلب انسان را می شکند و وجدانش را به درد می آورد از زاویه مورد نظر حاکمان نگاه کنند. در حالیکه مردم معمولا فضای صلح امیز را دوست دارند ممکن است به نوعی دیوانگی که منجر به جنگی ناعادلانه بشود کشیده شوند بخصوص با تبلیغات سیاه و در دوره های از رژیم های غیر معمول. توده ها می توانند تحمیق شوندو این دروغ را باور کنند که مشکلاتی که زندگی انها را به جهنم تبدیل کرده نه از حکومت بورژوایی که برگرده شان نشسته بلکه از فلان دشمن داخلییا خارجی ناشی شده است .
البته باید گفت که یک راه مثبت برای متقاعد کردن توده ها در حفظ نظام موجود بورژوای بهبود برخی شرایط به نفع انهاست . اما هرچه بحران های نظام سرمایه داری عمیق تر می شود نه تنها کاری در جهت بهبود شرایط انجام نمی گیرد بلکه با کاستن هزینه های اجتماعی، دستاوردهای موجود نیز در حد ممکن پس گرفته می شود . بنابراین سرمایه داری برای کنترل توده ها در مواقع بحران جدی و جنگ از روش های منفی استفاده می کند. قفل کردن و فلج کردن اذهان توده ای که از دستیابی به منابع درست اطلاعات و خبر محرومند عمده ترین روش است.
آنهایک دشمن مشترک میسازند که امنیت جامعه را تهدید می کند. دنیای سرمایه داری بارها شاهد استفاده از این روش در دوران بحران های جدی منجر به جنگ های امپریالیستی بوده است.
در دوران جنگ جهانی اول دولت وودرو ویلسن که برای بار دوم برنده انتخابات امریگا را در سال ۱۹۶۱ شده بود دستگاه تبلیغاتی بنام "کمیته کریل" می سازد. یکی از نظریه پردازان این دستگاه خبرنگار لیبرال معروفی به نام والتر لیپمن بود. او به عنوان برنامه ریز اصلی این سیاست تبلیغاتی معتقد بود باروش های جدید تبلیغات می توان به خوبی مردم را قانع کرد که چیزهایی را که نمی خواهند بپذیرند. او روش خود را "انقلاب در هنر دموکراسی" نامید که بر اساس "تولید رضایت " پایه گذاری شده و با بازی دادن افکار عمومی و ایجاد اغتشاش ذهنی خارج از سازو کارهای دموکراتیکیک "دموکراسی تماشاگر" برای توده ها می سازد.
در حقیقت اینگونه حملات ایدئولویک بیانگر کاهش دموکراسی در مقایسه با دوران انقلاب های بورژوایی است. در زمان کوتاهی در حدود شش ماه کمیته کریل توانست مردم آمریکا را با ایجاد تنفر از آلمانها با هیجان به جنگ بکشاند. ( این نمونه تاریخی کمک می کند که بفهمیم که چگونه مردم ترکیه که قبل از انتخابات هفتم جون درمورد مساله کردستان خواستار راه حل و صلح بودند، پس از قتل عام انکارا در ده اکتبر با تزویر و تبلیغات هدایت شده توسط اردوغان به حامیان سیاست ناعادلانه و خونین جنگ بدل شدند.) نمونه های مشابهی در دوران جنگ جهانی دوم نیز وجود دارد.
در سال های پس از رکود بزرگ ۱۹۲۹ و با مبارزات سراسری کارگران حقوق جدیدی برای تشکلیل اتحادیه های کارگری به دست آمد. مبارزات اتحادیه های کارگری رو به افزایش بود. و مهمتر آنکه کارگران بر اساس تجربه شان نسبت به اهمیت متشکل شدن برای آزادیشان آگاه شده بودند. بورژوازی کمپینی برای منحرف کردن این حرکت آغاز کرد. دستگاه های ایدئولوژیک و صنایع ارتباط جمعی بکار گرفته شدند تا با تشویش اذهان عمومی کاری کنند که به نظر برسد متشکل شدن و فعالیت اتحادیه ها اعمال خرابکارانه است . در نتیجه پس از جنگ جهانی دوم تعداد کارگران عضو اتحادیه ها سقوط کرد. بورژوازی برای عقب راندن جنبش کارگری و جلوگیری از اعتصابات سرکوب خشونت امیز دولتی را به کار نگرفت بلکه از ساز و کار فشار اجتماعی که توسط این دستگاههای ایدئولوژیک بوجود آورده بود، استفاده کرد. کمپینی که بر روی ساختن این باور عمومی متمرکز بود که کارگران اعتصابی و اتحادیه ها خرابکار هستند و برخلاف منافع عمومی کار می کنند، متاسفانه نشان داد که مؤثر واقع شده است .
نمونه های تکان دهنده تر این نوع تبلیغات را در ایتالیا در دوران موسیلینی و یا آلمان تحت فاشیزم هیتلر می توان دید. یکی از برجسته ترین نمونه هایی از ایجاد باورهای توده ای با انتشار دروغ های سیستماتیک، توسط گوبلز وزیر فاشیست اداره "روشنگری عمومی و تبلیغات“ هیتلر بود. وی مبارزات تبلیغاتی کثیفی را برای آماده ساختن مردم آلمان برای جنگ خونینی که میلیونها نفر را کشت، انجام داد. گوبلز در تاریخ به عنوان بزرگترین دروغگو دوران خود، به روشهای تبلیغاتی خود بر اساس هفده اصل اساسی عمل می کرد، از جمله اینکه «اگر یکدروغ را هزار بار تکرار کنید هرچند دروغ است ولی حقیقت می شود». گوبلز که برای توانایی اش برای ’دروغ بزرگ‘ در روش های تبلیغات جمعی معروف بود توانست مردم آلمان را در برابر اقدامات بی رحمانه دولت فاشیستی در آزار کولی ها، معلولین، همجنسگرایان و بخصوص یهودیان آرام نگاه دارد.
در حالی که ایالات متحده آمریکا، قدرت برتر نظام سرمایه داری پس از جنگ جهانی دوم گوش مردم را با گفتمان "دموکراسی" پر کرده بود، همچنان به شکل دادن به باورهای توده ای با تکنیک دروغ گفتن ادامه داد. شاخص ترین عملیات آن دوران ترساندن مردم دنیا و به خصوص مردم آمریکا از کمونیزم بود که با تصویر سازی از اتحاد جماهیر شوروی و تهدید جنگ هسته ای میسر شده بود. در دوران کوتاهی ، صنعت عظیم روابط عمومی در دنیای سرمایه داری با رهبری آمریکا شکل گرفت. در دانشگاه ها رشته های روابط عمومی به منظور هدایت ذهنی توده ها در زمینه های گوناگون اجتماعی، سیاسی، صنعتی و غیره ایجاد شدند.
یکی از بنیانگذاران صنعت روابط عمومی در ایالات متحده آمریکا، ادوارد برنایز (1995-1891) بود که از کمیته کریل برآمده بود . برنایز متخصص روابط عمومی بود که به عنوان پیشگام تبلیغاتی مدرن شناخته شده است. او از روانشناسی روانشناختی و تکنیک های توجیه توده ها برایبرآوردن نیازهای نهادهای مختلف بورژوایی و سازمان های سیاسی استفاده می کرد. او نه تنها برای ساخت ادراک جمعی در جبهه سیاسی بلکه در صنایع برای افزایش فروش کالاها معروف شد. به عنوان نمونه در جبهه سیاسی، از نظریههای مهم برنایز این بود که دموکراسی آب رفته بورژوازی را به عنوان «دموکراسی فوق العاده آمریکا» در بازار سیاسی فروخت. به منظور تحمیل این "دموکراسی" به عموم مردم، بورژواهای قدرتمند، که او آنها را "مهندسین رضایت" می نامد، باید کمپین راه بیاندازند و برای اینکه مردم به دنبال آنها بیافتند باید به طور دائمی از دشمنان خارجی بترسند و علیه آنها تحریک شوند.
هدف صنعت روابط عمومی سرمایه داری توسط نظریه پردازان آمریکایی که با ”کنترل اذهان عمومی" علیه "تهدید کمونیسم" ناشی از اتحاد جماهیر شوروی به پایه گذاران این صنعت بدل شده بودند، تعیین شده بود. اما ، در دهه 90، اتحاد جماهیر شوروی و دیگر رژیم های بوروکراتیک مشابه، با نمادهای تبلیغاتی قدیمی خود فرو ریختند. سیستم سرمایه داری با همه گندش تنها مانده بود و حالا برای فریب توده ها یک نماد دروغین - یک دشمن مشترک دیگر احتیاج داشت . "هیولای" ساختگی برای این منظور "خطر تروریسم بین المللی" بود . نظریه پردازان آمریکایی دوباره با استفاده از تکنیک "دروغ بزرگ" با عبارت هایی مانند "برخورد تمدن ها"، "صدام شیطان "، "سازمان های تروریستی بین المللی" و "خطر اسلام" دوران جدیدی از سرکوب جهانی را آغاز کردند. آنها هر وسیله و روشی را بکار گرفتند، از شستشوی مغزی توسط فیلم هایمیلیارد دلاری تا سازماندهی گروههایی سیاه که "تهدید تروریسم بین المللی” را جدی جلوه بدهند. به آنها پول دادند و تحریکات نمایشی که مستقیما توسط دولت هدایت می شد فراهم آورند و این عملیات را قانونی کرده و باورهای جمعی و روان توده ها را برای آرمانهای خوف انگیز حاکمان بورژوایی آماده کردند.
دستگاههای ایدئولوژیک بورژوازی چنان گسترده روش ارعاب و آرام نگاه داشتن توده ها را بکار گرفته اند که امروز در همه کشورهای سرمایه داری با نوعی جامعه ترس روبروییم که روان توده ها را فلج کرده است . این همه ناشی از دوران جنگ بزرگ است که همزاد بحران هایتاریخی سرمایه داری است . جنگ تجزیه گر بالکان در استانه فروپاشی دولت شوروی آغاز گر این دوران است . در دوران جدید تاریخ، جنگ های امپریالیستی که با روش ها و ابزار خاص این دوران موفقیت هایی برای امپریالیزم به همراه داشته به نوعی جدید از یک جنگ جهانیبدل شده است . اتفاقات پراکنده ای که توسط نیروهای امپریالیستی در مناطق مختلف دنیا برنامه ریزی و اجرا شده و ، تروریزم بین المللی ، خوانده می شود بازتابی از جنگ جهانی سوم است که خاور میانه را به جهنمی بدل کرده است که شعله هایش شهرهای اروپایی را نیز به خطر انداخته است.
دموکراسی بورژوایی رو به کاهش
در بهترین حالت آنچه دموکراسی بورژوایی می نامیم، دولت بورژوایی درواقع دموکراسی برای طبقه حاکم و دیکتاتوری برای توده سرکوب شده و تحت کنترل است . این روی دیکتاتوری دولت ها به خشن ترین صورت آن در هنگام سرکوب شورش توده ها علیه نظام موجود نشان داده می شود. دولت های غیر معمول چون بناپارتیزم و فاشیرم در تولید حالت های روانی جمعی برای سرکوب مبارزات توده های وسیع پایشان را فراتر از روش های معمول برداشتند.
در حالت معمول نقش اصلی ایدئولوژی بورژوایی اینست که به مردم بقبولاند که در دموکراسی بورژوایی همه مردم با هم برابرند نظام پارلمانی بورژوایی با تظاهر به اینکه نیازهای سیاسی مردم را براورده می کند توانسته در چارچوب قانونی خود بازتولید شود. تا زمانی که دولت ها بتوانند در چارچوب حکومت های موجود رضایت عمومی تولید کنند سرمایه داری برای تثبیت قدرت خود نیازی به استفاده از دستگاههای سرکوب ندارد . اما به هررو سرمایه داری هر روز دستگاه های سرکوبش را بزرگ تر ، پیشرفته تر و قوی تر می کند. اما پیشرفت تکنولوژی همزمان با توسعه ارتش ها تنها برای مدرن کردن ماشین الات و ساختن سلاح های کشنده تر جنگی بکار گرفته نمی شود بلکه همزمان اهمیت دستگاههای ایدئو لوژیک وباور ساز و مؤثر بودن انها نسبت به گذشته افزایش چشمگیری داشته است.
آنچه به نظر تولید رضایت توده ها از نظام بورژوایی می رسد درواقع یک نظام سرکوب ایدئولوژیک است. امروزه بورژوازی با تکیه به فن آوری مدرن درخدمت دستگاههای ایدئولوژیک خود افکار عمومی را به بند کشیده و مردم را به روبات بدل کرده اند امروز. نظام مالی حاکم با روش برادر بزرگ کتاب ۱۹۸۴ جرج اورول جامعه را با سیستم های پیشرفته هدایت و حکومت است . برای نمونه، مبحث "جامعه اطلاعات" است. از نظر تکنولوژی به نظر می رسد مردم نسبت به گذشته به اطلاعات آسان تر دسترسی دارند. اما تا وقتی که تکنولوژی مدرن تحت کنترل بورژوازی است تولید و ارائه اطلاعات نیز عمدتا در اختیار آنهاست. بنابراین امروزه درحالیکه مردم عادی فکر می کنند با استفاده از نعمت تکنولوژی بیشتر اطلاعات دارند درواقع بیشتر تحت سلطه سرمایه داری تحمیق شده اند. این امر مانع نقش فعال توده ها علیه سلطه سرمایهداری شده و یکی ازمبانی واکنشی شدن دموکراسی بورژوازی در دوران امپریالیزم است .
تکنیک های تولید باورهای جمعی که آمریکا نقش رهبری آن را به عهده دارد امروزه بطور متنوع و وسیع حتی در دولت های معمولی سرمایه داری بکار گرفته می شود. آمریکا برای جلوگیری از زیرسوال بردن روش های سرمایه داری حاکم بر زندگی در تولید ترس عمومی مهارت یافته و سر مردم را با آنها گرم می کند. "شیطان" های جدید برای فلج کردن توده ها و خلق ترس های عمومی در آمریکا تولید شده و به سایر کشورها صادر می شوند. برای جلوگیری از شورش علیه نظام، مردم را به تماشاگرانی بی عمل دنبال رو تبلیغات رسانه های عمومی و تکنولوژی جدید تبدیل می کنند. مسابقات فوتبال، سرال، های تلویزیونی زندگی روزمره آنها را پر می کنند و نمایش فیلم های خشن آنهارا به خشونت جنگ های واقعی دور از ندای وجدانشان عادت می دهد. وچنین است که وقت اضافی توده ها نیز توسط حاکمان سرمایه کنترل می شود.
چه امریکا چه ترکیه اهمیتی ندارد، آنچه مسلم است تکنولوژی جدید در کنترل حاکمان سرمایه دار وسیله ای است که جامعه روبات شده را کنترل کند. وسایل سرگرمی های جمعی و مهمتر از آنها رسانه های اجتماعی که در نگاه اول بی طرف به نظر می آیند مجموعا دستگاه عظیمی را می سازند که افکار عمومی را از اندیشه و پرسش باز دارد و آنها را با ترس و واهمه ناتوان کند. در همه کشورهای سرمایه داری، دستگاه ایدئولوژیک شامل مدارس ، روزنامه ها و برنامه های تلویزیون همه در خدمت حاکمان سرمایه و برای ساختن تصویری واژگونه از واقعیات و تاریخ است . تصویری که توسط کانال های ایدئولوژیک به جامعه تحمیل می شود. بطور مثال ، سال هاست که در ترکیه به توده مردم در طییک دوره طولانی تاریخچه ای دروغین از کرد ها و ارامنه ارائه شده که مانع دستیابی به راه حلی دموکراتیک برای مشکلات آنها شده است .
این نوع رفتار به جایی رسیده که به عنوان عملکردی معمولی نه تنها برای دولت های دیکتاتوری و سرکوب گر بلکه برای رژیم های معمولی سرمایه داری در اذهان عمومی جا افتاده است . سیستم دو حزبی انتخابات ریاست جمهوری در امریکا که برای سال ها به عنوان نظام ایده ال دموکراسی به مردم معرفی شده درواقع نشان می دهد که چگونه دموکراسی بورژوایی به تدریج تحلیل رفته است . چنانکه در نمونه های مختلف از آمریکا و ترکیه مشاهده می شود سرمایه داری برای کنترل توده ها از یک سو فعالیت دستگاههای ایدئولوژیک را افزایش داده و از سوی دیگر سوسیالیست ها و سایر نیروهایی که علیرغم همه چیز در مقابل استثمار سر خم نکرده اند توسط دستگاه ها ی سرکوب دولت سرمایه مورد حملات وحشیانه ، گلوله و بمب قرار داده است .
ترکیه امروز
در دوره هایی که نظام بورژوایی عملکرد معمول خود را دارد در واقع دستگاههای ایدیولوژیک موفق شده اند که به مردم بباورانند که آینده مطمین و آرامی خواهند داشت. در حالیکه در دورانهای ناشی از بحران های جدی و جنگ های مخرب اقدامات و محدودیت های فوق العاده در فضای سیاسی بورژوازی ظاهر می شود. میزان آمادگی حکومت ، توازن بین قوای داخلی و خارجی و سطح مبارزات توده ای در این موارد تعیین کننده اند .
در ترکیه امروز در شرایطی زندگی می کنیم که همه عوامل بالا در فضای سیاسی دیده می شود. قبل از سال ۲۰۱۱ دولت اردوغان ادعای عقب راندن رژیم مختارگر نظامی و ایجاد فضای باز سیاسی داشت و امروز جامعه را به یک نظام مختارگرغیرنظامی سوق داده که استبداد یگانه رهبرش بازتاب آنست. اردوغان که ظاهرا رئیس جمهور یک نظام جمهوری است با پاک سازی تشکیلات پلیس از به اصطلاح طرفداران "سازمان موازی دولت" ، نوعی سیستم پلیسی وابسته به خود ساخت و اقدامات دولت پلیسی خود را تشدید کرد. جامعه ترس در ترکیه با بازی با افکار عمومی شکل گرفت . مانند همه رژیم های اقتدارگرا به مردم قبولاند که هرنوع مخالفتی با دولت علیرغم همه اعمال خشونت امیزی که مرتکب می شود منجر به فاجعه می شود. حاکمان هرگاه نتوانند حمایت مردم رابخاطر کارهای مثبتشان بدست آورند باید ثباتی ساختگی در مقابل ترسی که به مردم قالب کرده اند ایجاد کنند .
ترکیه که تاکنون شاهد کودتاهای نظامی متعدد و یک رژیم فاشیستی نظامی بوده است اکنون صحنه حکومت اقتدارگرایه و اقدامات فاشسیتی اردوغان شده است . دولت اردوغان با تبلیغات ملی گرایانه و ضدکرد جامعه را به شکل وحشیانه ای دو قطبی کرده تا بتواند جنگ توده ای علیه کردها را سازمان دهد. نمونه تکان دهنده آن سایه انداختن بر وجدان بخش قابل توجهی از جامعه بود که کشتار دهها مردم شجاع در بمب گزاری ده اکتبر انکارا را جشن گرفتند، متاسفانه کارگران کارخانه ها نیز در این شادی سهیم شدند.
از ابتدای سال ۲۰۱۱ ترکیه با روند رو به رشد اقتدارگرایی رو برو بوده که با ریاست جمهوری اردوغان عجین شده است وامروز عمده ترین مساله ما تقویت مبارزه علیه این روند است. شکی نیست که اردوغان بناپارت دیگری است چنانچه بارها در نشریه "مارکسیت توتوم" بارها آمده است او مانند بناپارت می خواهد حاکم مطلق دولت بورژوایی باشد. اوکه کاملا قوه اجراییه را تحت کنترل گرفته و می خواهد قوه مقننه و مجریه را نیز در خدمت خود گیرد. از برادرزاده بناپارت گرفته تا موسیلینی و هیتلر همه روسای دولت های فاشیستی برای رسیدن به اهدافشان اقداماتی کرده اند که قوانین نظام پارلمانی بورژوازی را زیر پا گذاشته اند این حکام سازمان ها و لشگر کاملا در اختیار خودشان را بنا نهاده اند.
اردوغان اقدامات فوق را به بهانه "سازمان موازی دولت" علیه نهادهای سیاسی، دستگاهها،سازمانها و موسسات رسانه ای با آن عملیات پلیسی وسیع را آغاز می کند. نتایج انتخابات هفت ژوئن را زیر سوال می برد و نتایج انتخابات یازده نوامبر را بی اعتبار می خواند. با حمله و قتل عام ساده ترین منقدانش، مخالفان سیاسی و سازمان های سوسیالیستی و تشکیلات مختلف مردم ستمدیده را هدف قرار می دهد. سازماندهی "رهروان عثمان" “Ottoman Hotbeds” یادآور برادرزاده ناپلئون و لشکرهای شخصی اش با نام "انجمن ده دسامبر" است که لشگری از دزدان بی سر و پا با مجموعه ای از قوانین شخصی راه انداخت . اقدامی که پلیس و نیروهای امنیتی را تحت کنترل رئیس جمهور درآورد. همه این اقدامات حلقه های محکمی از یک فرایند زنجیره ای است که اردوغان از طریق آن دولت بورژوایی را به شکل یک رژیم بناپارتی با حکومت مطلقه خود شکل می دهد.
اردوغان هنوز به عنوان رئیس جمهور انتخات نشده بود که خود را رئیس جمهور نامید و مدل خود را به جامعه تحمیل کرد. آنچه اردوغان با عدم پذیرش نتایج انتخابات هفت ژوئن و تشکیل کابینه جنگ تحت کنترل خود بجای تشکیل کابینه زیر نظر مجلس منتخب جدید انجام داد درواقع یک کودتای غیر نظامی بود. همه نیروهای سیاسی مجلس هفت ژوئن به استثنای AKP آک پ نتوانستد در آن لحظات حساس اقدامی برای جلوگیری از این کودتا بکنند. بلکه با موجه دانستن تصمیم او برای انتخابات اول نوامبر راه را برای حکومت تک حزبی اردوغان هموار کردند. بدین ترتیب می توانیم اذعان کنیم که اردوغان یک بناپارت شد و بتدریج بطرف تقویت قدرت شخصی و پلیس تحت نظر خود توانست یک رژیم بورژوایی را به یک رژیم بناپارتی بدل کنم . حال باید جنبه حقوقی و قانون اساسی (رسمی) آن را شکل دهد. بدون شک این روند همزمان با بحران ها، جنگ ها و درگیری های موجود بین نیروهای امپریالیستی با اتفاقات غیر مترقبه ای روبرو خواهد بود. به هر رو اهمیت و ضرورت مبارزه علیه این خطر بدون شک مطرح است .
گرایش اقتدارگرایی ناشی از بحران ها و جنگ های امپریالیستی که در سراسر دنیا شاهد آن هستیم گواه آنست که سرمایه داری فاسد رژیم های فاسد بورژوایی تولید می کند. کسانی که به دنبال دموکراسی هستند به جای آنکه خود را با توهم دولت بورژوا دموکراسی فریب دهند باید به مبارزه علیه سرمایه داری بپیوندند. دموکراسی و صلح تنها با مبارزات وسیع توده های کارگر علیه نظام سرمایه داری حاصل خواهد شد و ضروری ترین اقدام ما سازماندهی این مبارزات است.
نباید فراموش کنیم که مبارزه سازمان یافته تنها راه ایستادگی در مقابل استثمار و قتل عام دولت های بورژوایی و رفع اسارتی است که توسط دستگاههای ایدئولوژیک تولید شده و همچنین باز کردن ذهن و وجدان مردم است.
link: Elif Çağlı, نقش نهادهای ایدئولوژیک در گسترش استبداد, ۹ آذر ۱۳۹۴, https://en.marksist.net/node/6603
سرمایهداری در بن بست
جهانی سازی: توسعه غیرعادلانه و ترکیبی سرمایه داری