برگردان: ناصر معاصر
فرایند انکشاف سرمایهداری ترکیه در قیاس با غرب، فرایندی است به تأخیرافتاده و دیررس. این تأخیر تاریخی ناشی از ساختار اقتصادی-اجتماعی است که سرمایه داری ترکیه بر پایه ی آن منکشف گردید. به همین خاطر، برای درک خودویژگیهای سرمایهداری ترکیه، باید مروری داشته باشیم بر تاریخ اقتصادی و اجتماعی امپراطوری عثمانی که پسزمینهی تاریخی ترکیه ی مدرن امروز را شکل میدهد.
دولت عثمانی در آغاز قرن چهاردهم (در سال 1300 میلادی) تأسیس گردید، اما تا پیش از فتح استانبول (1453) نتوانست به معنای واقعی کلمه به یک امپراطوری بدل شود. با بررسی تاریخ 600 سالهی دولت عثمانی، میتوان از سه دورهی مختلف سخن گفت که هر یک ویژگیهای خاص خود را دارا هستند.
دورهی نخست که از تأسیس دولت عثمانی تا قرن 17 به طول میانجامد، دورهی بدل شدن به یک امپراطوری عظیم است که با گسترش مرزهای جغرافیایی و فتح آسیا و اروپا همراه است. از منظر ساختار اقتصادی-اجتماعی و سیاسی، دولت عثمانی در این دوره ویژگیها و خصوصیات یک استبداد شرقی کلاسیک را از خود بروز میدهد که مبتنی بر شیوهی تولید آسیایی است. دورهی دوم که از قرن 17 تا قرن 19 به طول میانجامد، دوره تحلیل رفتن امپراطوری در برابر سرمایهداری غربی است. نظام زمینداری که برسازندهی بنیان اقتصادی حاکمیت استبدادی عثمانی است، رو به زوال میگذارد؛ فساد و بینظمی در دستگاه دولتی رو به فزونی گذاشته و نزاع بر سر قدرت میان طبقهی حاکم شدت میگیرد. و در نهایت دورهی سوم که کل قرن 19 را در برمیگیرد، دورهی اضمحلال است که در آن امپراطوری در همهی حوزهها رو به فروپاشی و تلاشی گذارده و رفتهرفته به یک شِبه مستعمرهی غرب بدل میگردد.
جامعهی عثمانی و شیوهی تولید آسیایی
مارکس در بررسی سیر تحول تاریخی اشکال مالکیت و شیوههای تولید غیرسرمایهدارانه، توجه ویژهای به «شیوهی تولید آسیایی» و «استبداد شرقی» مبذول داشته است. این صورتبندی اجتماعی-اقتصادی که در شرق دیده میشود نه شبیه بردهداری عهد باستان و نه شبیه شیوهی تولید فئودالی قرون وسطایی است. ویژگی مشترک بردهداری عهد باستان و فئودالیسم قرون وسطایی که در شرایط تاریخی مشخصی در غرب سربرآوردند، این است که هر دو شیوهی تولید مبتنی بر مالکیت خصوصی – فردی بودند. این اشرافیت زمیندار بود که مازاد به دست آمده از کار تولیدکنندگان مستقیم (بردگان و سرفها) بر روی زمین را به خود اختصاص می داد. دولت که در جامعهی بردهداری و فئودالی، به منظور تضمین حاکمیت برده داران و زمینداران بر تولیدکنندگان مستقیم سازمان یافته بود، ابزار ویژهی سرکوب و ستم به شمار میرفت.
با این حال، وقتی به سیر تحول تاریخی جوامع شرقی نظر میافکنیم، هم به لحاظ اشکال مالکیت و هم به لحاظ مناسبات تولید، شکلگیری طبقات و دولت به شیوهای متفاوت صورت میپذیرد.به لحاظ اشکال مالکیت و هم به لحاظ مناسبات تولید، شکل زمین را به جیب میزدندراه است. داشته باشیم بر تاریخ اقتصادی و اج زیرا که در این جوامع نه از مالکیت خصوصی بر زمین خبری است و نه از طبقهای با مالکیت خصوصی آنگونه که در غرب وجود داشته است. در جوامع شرقی، مالکیت زمین و تمام منابع طبیعی به «موجودیتی متعالی»، یعنی دولت تعلق داشت که در رأس آن حاکم مطلق قرار دارد. دولت در مقام مالک واقعی تمام زمینها همچنین مالک واقعی مازاد تولیدشده توسط تولیدکنندگان مستقیم نیز بود (جوامع کشاورزی). دولت مستبد، مرکز ثقل تمام کمونهای کشاورزی بود و حکم «پدری مقدس» را داشت که از نظم در برابر این کمونها محافظت میکرد. دولت به عنوان قدرت حاکمهی جوامع شرق، دارای سه وظیفهی اصلی بود؛ جنگ و نبرد (خراجافظت میو حکم "پدری مقدس" را داست که از نظم در برابر این کمونلت بع طبیعی به "وجودی متعالی" تعلق داست خذاجخرا خارجی)، مالیات گذاری بر زمین (خراج داخلی) و انجام امور عمومی که برای بازتولید ضروری بودند.
مارکس در دو کتاب گروندریسه و سرمایه به واکاوی «شیوهی تولید آسیایی» و «استبداد شرقی» پرداخت و در بسیاری از نوشتههایش در این خصوص، تاریخ عثمانی را در کنار تاریخ هند، چین، ایران و روسیه، به عنوان تاریخی از استبداد شرقی مورد ارزیابی قرار داد. در واقع جامعهی عثمانی حداقل تا قرن نوزدهم، هم به لحاظ شیوهی تولید و هم به لحاظ ساختار دولت، نمونهای نوعی از استبداد شرقی محسوب میشد.
دولت عثمانی در دوران شکلگیری و گسترش خود بر سرزمینهای مسلمان و غیرمسلمان بسیاری چیره شد که این سرزمینها در ادامه به مالکیت دولت درمیآمدند؛ ساکنان مسلمان و غیرمسلمان این سرزمینها نیز به خراجدهندگان وابسته به زمین تبدیل میشدند (رعیت) و یک دیوانسالاری[1] نظامی (سپاهی) بهمنظور ادارهی این سرزمینها ایجاد گردید.
این بروکراسی نظامی در امپراطوری عثمانی یکی از مهمترین و کلیدیترین بخشهای طبقهی حاکم دولتی کشور محسوب میشد. سپاه که در سرزمینهای تحت فرمان، نمایندهی اقتدار مرکزی (یا همان سلطان) بود، سه مسئولیت را بر عهده داشت: مدیریت زمین، جمعآوری مازاد (در قالب خراج) که توسط رعایا تولید میشد و همچنین سازماندهی سربازان در هنگام جنگ. این رابطهی تولیدی که بر اساس زمین ایجاد شده بود، برای دولت عثمانی از اهمیت شایانی برخوردار بود، زیرا اقتصاد دولت عثمانی مبتنی بر جنگافروزی و فتح زمین بود و این رابطهی تولیدی به وی اجازه میداد تا ارتشی بزرگ را ایجاد کند.
هیچ حاکم، نظام یا فردی نمیتوانست شخصاً مالک زمین باشد و بالتبع نمیتوانست دهقانان تولیدکننده را به نفع خود استثمار نماید. وضع موجود به افراد اجازه ی انباشت ثروت شخصی نمیداد. این بدان معنی است که در نظام عثمانی، هیچ رابطهای شبیه رابطهی «سینیور – سرف» یا شبیه رابطهی «اشرافزادگان- برده» وجود ندارد. ساختار مرکزگرا و استبدادی[2] دولت عثمانی و مالکیت بیچون و چرای دولت بر زمین هیچگاه اجازه دولت بر زمیننی و مالکیت بی نمیدکننده استفاده نماید. را اقتصاد دولت عثمانی مبتنی بر جنگنمیداد که نیرویی مستقل، علیه قدرت مرکزی قد علم کند. تنها دارندهی مالکیت زمین و قدرت مطلق، صرفا دولت واحدی بود که در شخص سلطان نمود انسانی مییافت.
از این رو، سیستم بهرهکشی در امپراطوری عثمانی بیشتر به صورت جمعی عمل میکرد تا فردی و این استثمار از طریق دولت صورت میپذیرفت. مازاد اخذشده از تولیدکنندگان مستقیم در شکل مالیات (خراج) ابتدا در خزانه جمعآوری شده و سپس به شکل مواجب و هدایا، میان طبقهی حاکم دولتی (مقامات عالیرتبهی درباری، سردمداران نظامی و علمای مذهبی) تقسیم میشد. در صدر هرم طبقهی حاکم که به شیوهای کاملاً سلسله مراتبی- بروکراتیک و کاملاً مرکزگرا سازماندهی شده بود، حاکم مطلق (سلطان) قرار دارد که علیالظاهر قرار است «به نام خداوند بر زمین حکمرانی کند و بنابراین از جایگاهی مقدس برخوردار میشود». سلطان نماد قدرت دولتی متمرکز شده و مرکزگرا است.
ساختار طبقاتی جامعهی عثمانی
ترکیب اجتماعی جامعهی عثمانی متشکل از طبقهی حاکم دولتی در راس و تولیدکنندگان بیواسطه در قاعده است (کشاورزان و صنعتگران). هم کمونهای زراعی و هم اتحادیههای پیشهوران در شهرها تحت کنترل شدید دولت مرکزی بودند.
از طبقهی تاجر نوعِ غربی در ارگانیسم اجتماعی امپراطوری عثمانی خبری نبود و در واقع نمیتوانست هم باشد. تقریبا تمام مازاد در دستان دولت، متمرکز و برای رفع نیازهای دولت هزینه میشد. بنابراین کالایی برای تجارت خصوصی و مبادلهی آزاد باقی نمیماند. در چنین شرایطی، انباشت سرمایهی تجاری و شکلگیری طبقهی تاجر در این نظام غیرممکن بود. بازرگانی در جامعهی عثمانی شامل تجارت راه دور به منظور رفع نیارهای قصر (حاکم مطلق)، ارتش و بروکراسی لشکری-کشوری[3] ردهبالا بود که در شهرها سکونت داشتند. معذالک این شکل از بازرگانی توسط دو گروه صورت میگرفت، یا توسط مقاماتی که از سوی دولت مأمور انجام این کار میشدند یا توسط بازرگانان خارجی (که جزء نظام عثمانی محسوب نمیشدند). بنابراین، آنچه دولت انجام میداد، نه تجارت کالایی، بلکه بیشتر مبادلهی ارزشهای مصرف برای رفع نیازهای خود بود.
در حالیکه کمونهای کشاورزی شالودهی اصلی اقتصاد امپراطوری عثمانی را شکل میدادند، لیکن تولیدکنندگان سطوح تحتانی جامعه که در این کمونها بهکار و فعالیت میپرداختند، بهکل از مواهب اجتماعی و اقتصادی زندگی شهری بیبهره بوده و در نوعی انزوا و محرومیت به سر میبردند. در این کمونهای کشاورزی آسیایی، پدیدههایی چون مالکیت خصوصی، کالا و مناسبات مبادله هرگز نمیتوانست شکل بگیرد. عواملی چون سطح بسیار پایین تقسیم کار، اتحاد ناگسستهی میان کشاورزی و پیشهوری[4] و ارضای تمامی نیازها در داخل کمون، همگی در کنار هم باعث میشد تا این جوامع به شکل واحدهای اقتصادی مجزا و خودکفا باقی بمانند. به دلیل همین ویژگیها، کمونهای کشاورزی خود را در طول صدها سال حکومت استبدادی امپراطوری عثمانی بازتولید کرده و زنده نگه داشتند.
به گفتهی مارکس، این کمونهای کشاورزی آسیایی که در ظاهر بیآزار و بیخطراند، در طول تاریخ همواره عامل شکلگیری بنیان اقتصادی استبداد شرقی بودهاند. شکلگیری بازار و مناسبات سرمایهدارانه در جایی که از مالکیت خصوصی و مبادلهی آزاد خبری نباشد، امری است غیرممکن. بنابراین، مارکس در خصوص جوامع آسیایی که شیوهی تولید آسیایی بر آنها حاکم است، به دو نکته اشاره میکند؛ نخست فقدان آن سازوکارهای درونی که سرمایهداری از دل آنها منکشف میشود و دیگری این که سرمایهداری تنها میتواند به عنوان عاملی بیرونی در این جوامع رخنه کند.
شکل تکامل جامعهی عثمانی در تضادی صریح با تحولات جوامع غربی قرار میگیرد. دولت در غرب همگام با تکامل خود جامعه شکل میگیرد، یعنی برطبق برتری و سروری طبقات اجتماعی در رابطهی اقتصادی. حال آنکه، در جامعهی عثمانی این دولت است که مناسبات اجتماعی و طبقات را شکل میدهد.
نسبت عناصر غیرتولیدی یا انگلی (عناصر سربار و مفتخوری چون مقامات درباری، سرکردگان نظامی و بروکراسی مدنی و علمای مذهبی) در جامعه عثمانی بیشتر از عناصر غیرتولیدی در جوامع فئودالی اروپای قرونوسطی بود. از این رو، این عناصر نقش مهمتری در شکلگیری شهرها در جامعهی عثمانی ایفا میکردند. لیکن میان این شهرها و «شهرهای خودگردانی» که مستقل از ارادهی دولت مرکزی در غرب شکل میگرفتند، تفاوت های بنیادی و بسیاری وجود داشت. در واقع این شهرها بر خلاف شهرهای اروپایی، توسط خود دولت بهوجود میآمدند و به نوعی مراکز اداری بودند که طبقهی حاکم را در خود جای میدادند. ضرورت برآوردهساختن نیازهای طبقهی حاکم به سازماندهی صنعت و تجارت در این شهرها منجر گردید. اما شکلگیری صنعت و تجارت نه بهعنوان فعالیت شخصی افراد مستقل، بلکه بهعنوان بخشی از وظایف و عملکردهای دولت صورت گرفت. از این رو، فعالیت صنعتی و تجاری در شهرهای امپراطوری عثمانی تحت کنترل مطلق دولت درآمد. این دولتگرایی محض و همهجانبه برای مدت زمان مدیدی، مانع شکلگیری نظام بازار و توسعهی مبادله، آنگونه که در غرب صورت گرفته بود، گردید. از این رو، فرایند انباشت سرمایهی اولیه و شکلگیری مناسبات سرمایهدارانه که در طی قرون 16 و 17 در غرب درحال توسعه بود، نمیتوانست در جامعهی عثمانی بهوقوع بپیوندد.
در یک چنین ساختار اجتماعی فاقد آن سازوکارهای درونیشت که امکان انکشاف سرمایهداری را فراهم میآورند. همانطور که انگلس در مقالهای که به سال 1890 در «نویه تسایت» (Neue Zeit) نوشته، میگوید: «درواقع، درست بهمانند نمامی حکومتهای شرقی، حکومت ترکیه نیز با جامعهی سرمایهداری ناسازگار است، زیرا حفظ مازاد از چنگال حاکمان جبار و پاشا های حریص غیرممکن است؛ در اینجا از اولین و اساسیترین شرط مالکیت بورژوایی، یعنی امنیت تاجر و اجناسش خبری نیست.»
دورهی تزلزل حکومت استبدادی عثمانی
پس از کشف آمریکا و گشایش دروازههای جدیدی بهروی تجارت، فرایندی از رشد و توسعهی سریع تجارت و انباشت اولیه ی سرمایه در اروپای غربی بهوقوع پیوست. علیالخصوص در بریتانیا که در قرون 16 و 17، مناسبات تولید فئودالی رو به امحا گذارد و طبقهای جدید (بورژوازی) سربرآورد و پیشنیازهای (تولید مانوفاکتوری) سرمایهداری صنعتی آتی پدیدار گشت. این دورهی مرکانتلیسم (سوداگری)[5] با سیاست استعمار دیگر کشورهای جهان همراه بود. این فرایند پرتب و تاب انکشاف سرمایهداری در طول قرون 18 و 19، افتان و خیزان ادامه یافت.
با این حال، وضعیت امپراطوری عثمانی در این دوره کاملاً متفاوت بود. دولت عثمانی در نتیجهی ساختار صلب و انعطافناپذیر خود، در برابر جهان رو به رشد غرب قدرت خود را از دست داد و از اوایل قرن 17 به دورهای از رکود و رخوت پای گذاشت. نظام زمینداری آسیایی عثمانیها در این دوره رو به تلاشی گذاشت. عدم موفقت در فتح سرزمینهای جدید، کاهش اهمیت مسیرهای تجاری شرق، افزایش قاچاق، ناکافیبودن تولید کشاورزی و مواردی از این دست باعث کاهش درآمدهای دولت عثمانی گردید. در آغاز قرن 17، هزینههای دولت عثمانی به سه برابر درآمدهای آن رسیده بود. خزانهی دولت عثمانی که در تنگنای سختی قرار گرفته بود، میبایست به سرعت به منابع درآمدی جدیدی دست مییافت. اما هیچ منبعی جز درآمدهای زمین وجود نداشت که بتوان به آن چنگ انداخت. بهمنظور افزایش درآمدها، دولت مجبور شد تا حق جمعآوری مالیت خود را در یک مناقصهی رقابتی به فروش بگذارد. از اینرو، دولت با گرفتن ادارهی زمینها از دست بروکراسی نظامی (سپاهی) رفتهرفته ادارهی زمینها را به افراد شخصی بهنام «ملتزم» سپرد (ملتزمها افراد متنفذی بودند که هر یک از طریقی توانسته بودند برای خود ثروتی بههم بزنند). این تحول بسیاری مهمی بود که در ادامه به زوال و فروپاشی کامل نظام زمینداری عثمانی منجر گردید. آنقدر مهم که قدرت کنترل تولید کشاورزی و مازاد تغییر یافت. حال افراد شخصی جایگزین دولتی میشدند که تا پیش از این بهصورت مستقیم مازاد کشاورزی را در قالب مالیاتها تصاحب میکرد. از این طریق، عناصر جدیدی بوجود آمدند که در درآمدهای دولت سهیم بودند. این وضعیت بهنوبهی خود در کنار طبقهی حاکم (سلطان و بروکراسی لشکری-کشوری) به شکلگیری نیروهای سیاسی جدیدی انجامید. پس از مدتی، مالکیت زمینهایی که در اصل متعلق به دولت بودند، عملاً و البته نه بهصورت قانونی در اختیار ملتزمها قرار گرفت. در نتیجه، در کنار نظام زمینداری آسیایی قدیم که بر پایهی مالکیت دولت استوار بود، یک نظام زمینداری نوین (نوعی استبداد و تیولداری[6] محلی) بر پایهی مالکیت فردی (یعنی غصب زمین) و مناسبات استثمار شخصی پدیدار گشت. این افراد بانفوذ با گذشت زمان شروع به تشکیل نیروهای مسلح شخصی خود نموده و رفتهرفته به تمرد از قدرت مرکزی برخاستند. از قرن 18 به بعد، قدرت مرکزی (سلطانها) بیش از پیش در برابر این نظام استبدادی محلی و ارباباناش مستأصل شده و دیگر یارای مقابله با این نیروهای مرکزگریز را نداشتند.
از دیگر بخشهایی که در صدد تصاحب زمینهای دولتی بودند میتوان به مقامات بلندپایهای چون وزرا، پاشاها و فرمانداران استانی و علمای دینی اشاره کرد که بخشی از خود طبقه دولت بهحساب میآمدند. بر طبق قوانین دولت عثمانی، این مقامات از مالکیت خصوصی زمین منع شده بودند. در امپراطوری عثمانی، میشد زمین را وقف کرد؛ «وقفها» در واقع گونهای بنیاد بودند که برای «خیرات مذهبی» و «همبستگی اجتماعی» تأسیس شده بودند و حق اداره ی این زمینها میتوانست به این وقفها تعلق گیرد. فرمانداران (والیان) و «پاشا»ها با تأسیس این وقفها قادر بودند تا کنترل زمینهای تحت تملک دولت را در دست گیرند. ازاینرو، مقامات بلندپایهی دستگاه دولتی و همچنین حاکمان مستبد و اربابان محلی در ولایات شروع به تاراج زمینهای تحت تملک دولت نمودند. در تاریخ اقتصادی ترکیه، این نظام وقف نقش بسیار مهمی در در چپاول و بهیغما رفتن داراییهای عمومی داشته است. در توضیف اهمیت مقولهی وقف همینقدر کافی است که بگوییم این مقوله به نظام جمهوری نیز راه یافته و همچنان نیز در زیر بالهای دولت بورژوایی به حیات خود ادامه میدهد. این وقفهای دولتی با ارزشی معادل میلیونها دلار، بازمانده و یادگار همان سنت دوران امپراطوری عثمانیاند، و امروز در معرض این خطر قرار دارند که توسط دستگاه عریض و طویل دولتی به تاراج روند.
البته آنهایی که از اضمحلال نظام زمینداری عثمانی بیشترین ضربه را خوردند، تولیدکنندگانی بودند که بر روی این زمینها کار میکردند (رعایا). رعایا تا پیش از این تنها به دولت پاسخگو بودند و موظف به پرداخت مالیات به دولت بودند؛ اما حال به شکلی بیرحمانه توسط مستبدان محلی استثمار و سرکوب میشدند. پس از مدتی، تحمل استثمار و بهرهکشی بیرحمانهی حاکمان، اربابان و ملتزمان نزولخوار (مأموران مخصوص جمعآوری مالیات) برای مردم غیرقابل تحمل شد. در نتیجه این تغییر و تحولات، در قرون 17 و 18، دهقانان زمینها را ترک کرده و از کار بیکار شدند. اما از آنجا که از توسعهی صنعتی که بتواند این جمعیت بیکار را به کار گیرد، در جامعهی عثمانی خبری نبود، این دهقانان یا به تشکیل گروههای راهزنی همت گماردند یا به شهرها رفته و به خیل جمعیت بیکار و عاطل و باطل پیوستند. در مناطق دورافتاده که فاصلهی زیادی با مرکز امپراطوری داشتند، بینظمی، بیقانونی و آشوب محض حکمفرما شد.
فرایند فروپاشی
آنچه به فروپاشی ساختار سنتی امپراطوری عثمانی در قرن نوزدهم سرعت بخشید، مناسبات و روابط آن با سرمایهداری غربی بود. این فرایند با بدل شدن امپراطوری عثمانی به یک شبه-مستعمره و فروپاشی آن پایان یافت. بنابراین میتوان گفت که نقش اصلی در فروپاشی نهایی امپراطوری عثمانی را سرمایهداری غربی ایفا کرد که یک عامل خارجی محسوب میشد.
با فرارسیدن قرن نوزدهم، دروازه های بازار عثمانی به روی سرمایهداری غرب باز شده بود. در همین اثنا، اتکای دولت به بانکداران غربی از طریق اعطای وامهای خارجی به این کشور افزایش یافت. از سوی دیگر ، احداث خطوط راه آهن و شکلگیری شبکهای از ارتباطات در همین دوره از طریق سرمایهگذاری خارجی و با هدف گسترش بازار سرمایهداری صورت پذیرفت. حمل و نقل دریایی، کشتیسازی و گشایش معادن و کارخانجات جدید برای اهداف نظامی و غیره، برخی دیگر از تحولات صورتگرفته در این دورهاند. به موازات این فرایندها، اقداماتی در جهت گسترش و انکشاف مالکیت خصوصی و همچنین رشد یک بورژوازی کمپرادور صورت گرفت؛ این بورژوازی کمپرادور در ابتدا غیرمسلمانهای اطراف بنادر را شامل میشد.
در آغاز قرن بیستم یعنی وقتی سرمایهداری به مرحلهی امپریالیستی خود پا میگذاشت، فرایند طولانی فروپاشی امپراطوری عثمانی وارد مرحلهی نهایی خود میشد. در این مرحله، امپراطوری عثمانی درست بهمانند ایران و چین و به معنای واقعی کلمه به یک شبه-مستعمره بدل شده بود. بهعنوان مثال، بانک عثمانی که توسط سرمایهداری فرانسه تأسیس شده بود، رفتهرفته نقش بانک مرکزی را یافته و مدیریت پول رایج دولت عثمانی را در دست گرفت. بههمین منوال، بعد از بحرانهای بدهی شدید، خزانهی عثمانی به شورایی بینالمللی بهنام دیونالعمومیه (قروض کلی) واگذار گردید که از نمایندگان دول غربی تشکیل میشد.
اما طبقهی حاکم عثمانی نه این فرایند را پذیرفت سه تاسیس شده بود، رفته سرمایهای واقعی کلمه به یک شبه-مستعمره ا غیرمسلمان.
ت؛ در اینکه به افول کلی آن کمک کرد و نه عملکرد منسجمی از خود نشان داد. برای حفظ بقای خود و به منظور تقویت سازوبرگ دولتی (بیشتر بخش نظامی)، آنها ملزم به انجام اصلاحاتی همانند اصلاحات صورت گرفته در روسیهی تزاری شدند. تمامی این تحولات به تشکیل دو جناح در درون طبقهی حاکم عثمانی انجامید که منافع و نظرات متضادی داشتند. هر دوی این دو جناح میخواستند تا به شیوهی خود حکومت عثمانی را حفظ نمایند. درحالیکه یکی از این دو جناح عنوان میکرد که بقای حکومت با حفظ سنتهای استبدادی کهن ممکن میشود، جناح دیگر طرفدار «غربی کردن»[7] و «مدرنیزاسیون» بود. این جناح اصلاحطلب که در قامت جنبش «ترک های جوان»[8] نمود یافته بود، سازمان سیاسی مستقل خود را تحت عنوان کمیتهی اتحاد و پیشرفت[9] تأسیس کرد. پس از یک سلسله مناقشات و درگیریهاث طولانیمدت، این جناح سرانجام توانست تا قدرت را در سال 1908 در دست بگیرد و اعلام سلطنت مشروطه کند. تقریباً تمام کادرهایی که بعداً در تاسیس جمهوری بورژوایی نقش داشتند، از دل این جنبش و سازمان بیرون آمدند.
رهبران ملیگرای کمیتهی اتحاد و پیشرفت، راه رهایی و نجات را در نزدیکشدن به امپریالیسم نوخاستهی آلمان و طرف آلمان را در جنگ جهانی گرفتن، میدیدند. امپریالیسم نوخاستهی آلمان نفوذ بسیاری بر امپراطوری عثمانی یافت و در طلیعهی قرن بیستم، این امپراطوری را به یک بردگی مالی محکوم نمود. حکومت عثمانی با اقتصاد آسیبپذیر و نیروهای مسلح ناتوان خود پا به عرصهی جنگ جهانی اول گذارد. پس از پایان جنگ، قدرتهای امپریالیستی تمام سرزمینهای تحتسلطهی امپراطوری به استثنای منطقهی کوچکی در آناتولی مرکزی را به اشغال خود درآوردند. این مسأله به افزایش و حادتر شدن تضادها میان دو جناح موجود در طبقهی حاکم عثمانی و انشعاب سرنوشتساز در این جناح منجر گردید که در ادامه، تأسیس بههین جناحنوشت-ساز دید قه درآورده عرصهان بیرون آمدند.
جمهوری بورژوایی را بهدنبال داشت.
جنگ استقلال و بنیانگذاری جمهوری بورژوایی: 1919-1923
جمهوری بورژوایی در 1923 تأسیس شد و این مسأله از آنجا که از آغاز فرایند انکشاف سرمایهداری در ترکیه خبر میداد، یک نقطهی عطف تاریخی محسوب میشود. بنا به دلایلی که در بالا اشاره شد، تا پایان جنگ جهانی اول از شیوهی غربی انکشاف سرمایهداری در ترکیه خبری نبود. در نتیجه برخلاف غرب، در ترکیه بورژوازی ملی بهقدر کافی رشد نیافته بود. بههمینخاطر، افسران ارتش عثمانی تنها نیروی منسجم و یکپارچهای محسوب میشدند که قادر بودند نقش قدیمی «طبقهی حاکم» را ایفا کنند و بنابراین رهبری نبرد برای کسب استقلال ملی علیه قدرتهای امپریالیستی غرب را که آناتولی را پس از جنگ جهانی اول به اشغال درآورده بودند، برعهده گرفتند. نفر اول در میان این پاشاهای عثمانی، مصطفی کمال بود که در مناطق آزادشدهی آناتولی درصدد تأسیس یک دولت-ملت سرمایهداری از نوع غربی برآمد. و اینچنین بود که مأموریت تاریخی بورژوازی ملی ]برای تأسیس یک دولت-ملت[ بهدست یک پاشای عثمانی انجام گرفت!
تأسیس جمهوری بورژوایی و گذار به سرمایهداری در ترکیه در مرحلهی امپریالیستی ]سرمایهداری جهانی[ صورت پذیرفت. این دوره همچنین دورهای تاریخی بود که در آن وقوع انقلاب بزرگ اکتبر زنجیرهی امپریالیستی-سرمایهداری را درهمشکست. تثبیت قدرت شوراهای «کارگران و دهقانان» در روسیهی پس از انقلاب بیدرنگ به منبع الهامی برای آزادی و رهایی مردمان ستمدیده بدل شد. به تبع، نبرد برای کسب استقلال ملی در ترکیه، بهعنوان یکی از همسایگان اتحاد جماهیر شوروی، متأثر از دو گرایش گسترش یافت: انقلاب اکتبر و بلشویکها از یک سو و ملیگرایی بورژوایی از سوی دیگر.
این مسأله به شکلگیری دو جنبش مجزا در مبارزه برای کسب استقلال از نیروهای اشغالگر امپریالیست منجر گردید. نخست جنبش ملیگرایانه به رهبری کمال که از افسران ارتش عثمانی، بورژوازی تجاری آناتولی و همچنین مالکان عمدهی زمینهای منطقه ی آناتولی تشکیل مییافت. جنبش دوم که ارتش سبز نام گرفت، متأثر از انقلاب روسیه و شوراهای دهقانان بود و با اتکا به نیروی دهقانان، جنگهای چریکی را در دستور کار خود قرار داد. این جنبش علاوه بر این تا حدی با جنبش جوان و نوپای کمونیستی پیوند داشت.
جنبش ملیگرایانه به رهبری پاشاها و دیوانسالاران[10] عثمانی با بهرهگیری موفقیت آمیز از توازن قوای جهانی نوین که پس از پایان جنگ پدید آمده بود و همچنین با اتکا به کمکهای اتحاد جماهیر، توانست با موفقیت اهداف خود را محقق سازد. هرچند قدرتهای امپریالیستی بخش وسیعی از فلات آناتولی را در اشغال خود داشتند، با این حال عملاً در نتیجهی خسارات و فشارهای وارده از جنگ جهانی بهشدت تضعیف شده بودند. در اروپا شور و شعف انقلابی عظیمی در میان طبقهی کارگر بهپاخاسته بود و علاوهبراین جنبشهای قدرتمند استقلالطلبی در کشورهای مستعمره یکی پس از دیگری سربرمیآوردند. از اینگذشته، انترناسیونال انقلابی تحت رهبری رژیم انقلابی جدید در شوروی که میکوشید رهبری این جنبشها و جریانات را بهدست بگیرد، پا گرفته بود. هم شرایط عینی و هم ترس و خطر روانی ناشی از انترناسیونال کمونیستی و اتحاد جماهیر، تهدیدی علیه جاهطلبیهای قدرتهای امپریالیستی محسوب میشدند. رهبران ملیگرا در آناتولی در بهرهگیری از ضعف قدرتهای امپریالیستی و همچنین ابراز ارادت به اتحاد جماهیر و دریافت کمکهای مالی ز ارادات به اتحاد جماهیر و دریافت کمک ونیستی و شوروی و نظامی از این کشور، ید طولایی داشتند.
رهبری ملیگرا که مستقل از دولتِ استانبول که در آن زمان در اشغال بریتانیاییها بود، در اوایل دههی 1920 با تأسیس یک مجلس ملی جدید و یک دولت در آنکارا، وضعیتی از قدرت دوگانه در کشور ایجاد کرد. حتی در همین مرحله نیز جنبش ملیگرای تحت رهبری کمال، تماسهای دیپلماتیک با امپریالیسم بریتانیا را آغاز کرده بود. در این تماسها، بریتانیا از آنها خواسته بود تا از اتحاد جماهیر شوروی فاصله گرفته و همچنین از شر جنبش نوپای کمونیستی و چریکهای ارتش سبز خلاص شوند. تمام این موارد همانطور که بریتانیا خواسته بود تا آغاز سال 1921 بهانجام رسید و دولت آنکارا نیز با دعوت شدن به کنفرانسی که در فوریهی 1921 در لندن برگزار شد، به هدف و خواستهی خود ]مبنی بر بهرسمیتشناختهشدن از سوی دول غربی[ دست یافت.
برخلاف آنچه ادعا میشود، ارتش منظم تحت فرماندهی کمال هیچگاه بهطور مستقیم با نیروهای امپریالیست درگیر نشد. بعد از کنفرانس لندن، ارتشهای اشغالگر غربی شروع به عقبنشینی از خاک آناتولی نمودند. جنگی که تحت نام استقلال صورت گرفت در واقع جنگی علیه ارمنیها در شرق و همچنین علیه نیروهای اشغالگر یونانی در غرب بود. نه بریتانیا که استانبول و توابع آن را در اشغال خود داشت و نه ایتالیا که منطقهی ناحیهی دریای اژه و دریای مدیترانه را اشغال کرده بود و نه فرانسه که بخشهای جنوبی و جنوب شرقی آناتولی را در اشغال داشت، هرگز با نیروهای تحت فرماندهی کمال وارد جنگ نشدند. هرچند مقاومتهای مسلحانهی اندکی علیه نیروهای فرانسوی صورت گرفت، اما نباید این مسأله را فراموش کنیم که ارتش فرانسه از سربازان ارمنی تشکیل یافته بود.
پس از چیرهشدن بر یونانیها در آناتولی غربی (جالب توجه است که از قضا بریتانیا پس از کنفرانس لندن حمایت خود از یونانیها را قطع کرد)، دولت تحت رهبری کمال در آنکارا در کنفرانس لوزان[11] در سال 1923، از سوی دول امپریالیست بهعنوان دولت رسمی بهرسمیت شناخته شد. با اعلام جمهوری (29 اکتبر 1923) سه ماه پس از توافق لوزان که در ماه ژوئیه صورت گرفته بود، جمهوری بورژوایی ترکیه بر فراز ویرانههای امپراطوری عثمانی، در خاک آناتولی پا به حیات گذاشت.
بورژوازی ترکیه بسیار ضعیفتر و بیجسارتتر از آن بود که بتواند جمهوری برقرار کند. این بورژوازی از یک سو برای استقلال ملی علیه دول امپریالیستی غرب تقلا میکرد و با این حال از سوی دیگر از فراهم آوردن زمینه و ملزومات انقلاب بورژوا دموکراتیک بیمناک بود؛ زیرا میهراسید که در آناتولی نیز یک جنبش مردمی شبیه اتحاد جماهیر شوروی ابتکار عمل را در دست بگیرد. بههمین خاطر است که بورژواری ترکیه نه تنها اد جماهیر شوروی ابتکار عمل را در دست بگیرد. بورژوا دموکراتیک زان،ز یونانیسنتهای استبدادی دولت عثمانی را ریشهکن نکرد، بلکه تمامی این سنتها را گرفته، با هم ترکیب کرده و تنها اندکی چاشنی جمهوریخواهی به آن افزود. بدین ترتیب محتوای دموکراتیک جمهوری جدید بورژوایی که توسط مصطفی کمال برقرار شده بود، بسیار کمرنگ و سویهی سرکوبگر و تمامیتخواه آن بسیار بارز بود.
از اینرو اصلاحات اجتماعی و سیاسی لازم برای انکشاف سرمایهداری مدرن در ترکیه از بالا و با شیوههای بیسمارکی صورت پذیرفت. این اصلاحات نتیجهی انقلاب رادیکال بورژوا دموکراتیک نبودند. جمهوری بورژوایی جدید با ملاکان[12] و زمینداران عمده از در سازش درآمد و آنها را در قدرت شریک نمود. درنتیجه ترکیه تا دههی 1960 شیوهی پروسی[13] انکشاف سرمایهداری را پیش گرفت و به همین خاطر است که فرایند انکشاف و توسعهی سرمایهداری در ترکیه، فرایندیست بهشدت دردناک و دیررَس[14].
بنیان طبقاتی قدرت سیاسی جدید از عناصر و اجزای زیر تشکیل مییافت: دیوانسالاری لشکری-کشوری که همچنان ( به رسم دوران عثمانی) موقعیت سنتی خود را در طبقهی حاکم حفظ کرده بود؛ بورژوازی تجاری و مالکان عمدهی زمین در آناتولی. عنصر هژمونیک در این طبقهی حاکم، دیوانسالاری لشکری-کشوری تحت رهبری کمال بود. طرفداران کمال (کمالیستها) در کنگرهی اقتصادی سال 1923 صراحتاً اعلام کرده بودند که از شیوهی سرمایهداری پیروی خواهند کرد. با انجام این کار، دولت جدید طرفداری خود از اقتصاد سرمایهداری را بر پایهی مناسبات لیبرال نشان میداد و همچنین این که این دولت با ورود سرمایهی خارجی به کشور مخالفتی ندارد. بر این اساس، دولت آنکارا مسئولیت دیون عثمانی را برعهده گرفت و تضمین داد که تا شش سال امتیازات و معافیتهای گمرکی دول امپریالیستی را که در دوران عثمانی بهدست آورده بودند، بهقوت خود باقی نگهدارد.
[1] bureaucracy
[2] despotic
[3] Military-civil
[4] crafts
[5] mercantilism
[6] landlordism
[7] westernisation
[8] Young Turk
[9] Committee for Union and Progress
[10] bureaucrats
[11] Lausanne Conference
[12] landlords
[13] Prussian
[14] belated
link: Marksist Tutum, تاریخ مختصر انکشاف سرمایه¬داری و جنبش طبقه¬ی کارگر در ترکیه (بخش اول), ۱۴ تیر ۱۳۹۱, https://en.marksist.net/node/4290
موقعیت های پایه ما و بستر ما
سرمایهداری در بن بست